English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8716 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
yule log U کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
backlog U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs U کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
dawns U اغاز اغاز شدن
dawned U اغاز اغاز شدن
dawn U اغاز اغاز شدن
dawning U اغاز اغاز شدن
weather board U تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
lardoon U تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardon U تکه چربی که لای گوشت گذارند
beanie U یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند
contiguous U خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
black cap U کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
true bill U اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
petasus U یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند
grape shot U گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
biretta U یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
sachet U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
respirator U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirators U اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
inverted commas U نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
sachets U بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
bookends U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookend U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
ceremony U مراسم
ceremonies U مراسم
rituals U مراسم
dunnage U کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
goblet U جام [در مراسم]
funerals U مراسم دفن
funeral U مراسم دفن
burial service U مراسم دفن
ceremonies U مراسم نظامی
ceremony U مراسم نظامی
chalice U جام [در مراسم]
exequies U مراسم تدفین
pageant U مراسم مجلل
pageants U مراسم مجلل
morning parade U مراسم صبحگاه
contrast U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted U فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
rite U مراسم تشریفات مذهبی
chalice U گیلاس شراب [در مراسم]
general muster U مراسم اجتماعی عمومی
Commemoration services were held . U مراسم یاد بودانجام شد
calebrate U بجا اوردن مراسم
goblet U گیلاس شراب [در مراسم]
karma U سرنوشت مراسم دینی
funeral U مراسم تشییع جنازه
sacramental U وابسته به مراسم مذهبی
funerals U مراسم تشییع جنازه
massing U مراسم عشاء ربانی
masses U مراسم عشاء ربانی
mass U مراسم عشاء ربانی
clipboard U قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
clipboards U قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
solemnity U ایین تشریفات مراسم سنگین
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
side honors U مراسم ادای احترام در میزپاس
betroth U مراسم نامزدی بعمل اوردن
To perform the marriage ceremony. U مراسم عقد راجاری کردن
christening U مراسم تعمید ونامگذاری بچه
funerary U وابسته به مراسم تشییع جنازه
hugeness U بزرگی
magneficence U بزرگی
grandeur U بزرگی
gentility U بزرگی
augustness U بزرگی
dignity U بزرگی
bulkiness U بزرگی
enlargements U بزرگی
voluminosity U بزرگی
magnifcation U بزرگی
massiveness U بزرگی
voluminesity U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
enlargement U بزرگی
gloriousness U بزرگی
hauteur U بزرگی
sizes U بزرگی
largeness U بزرگی
size U بزرگی
greatness U بزرگی
grandness U بزرگی
magnitude U بزرگی
bigness U بزرگی
masterdom U بزرگی
check-in U نام نویسی کردن مراسم ورود
check-ins U نام نویسی کردن مراسم ورود
guard mount U مراسم تعویض پاسدار قدیم یاجدید
check in U نام نویسی کردن مراسم ورود
events to mark the Day of German Unity U مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
last rites U مراسم دفن و کفن و دعای ختم
young saints Šold devils U جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
name part U بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
eminence U برامدگی بزرگی
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
Lordships U سیادت بزرگی
headship U بزرگی برتری
to a greatness U بزرگی یافتن
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
formidability U استحکام بزرگی
headships U بزرگی برتری
order of magnitude U مرتبه بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
vastity U عظمت بزرگی
Lordship U سیادت بزرگی
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
to a greatness U به بزرگی رسیدن
aggrandizement U افزایش بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
amplitude U دامنه بزرگی
magnanimity U بزرگی طبع
so large U باین بزرگی
immenseness U بزرگی عظمت
vastness U عظمت بزرگی
sample size U بزرگی نمونه
communicants U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
Langhing is improper at a funeral. U خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
taperer U حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
communicant U اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
that is no great work U کار بزرگی نیست
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
bulk U حجم بزرگی از چیزی
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
he is a great help U او کمک بزرگی است
he is a great person U شخص بزرگی است
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
orphrey U سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
blessed sacrament U مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
burial U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
last rites U مراسم مذهبی که کمی پیش از مرگ انجام میشود
burials U زیر خاک کردن مراسم تدفین کفن و دفن
steatopygia U بزرگی وفربهی کفل زنان
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
Majesty U بزرگی عظمت وشان واقتدار
deck U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
decked U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
bias error U خطایی با علامت و بزرگی ثابت
decks U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesties U بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
chunk U کنده
stocked U کنده
bloc U کنده
knockstone U کنده
chunks U کنده
blocs U کنده
logs U کنده
log U کنده
stub U کنده
stubbed U کنده
stubbing U کنده
pulled U کنده
graven U کنده
stock U کنده
bilboes U کنده
timber U کنده
anvil stock U کنده
chumps U کنده
chump U کنده
block aead U سر کنده
dugout dewelling U کنده
clogged U : کنده
clog U : کنده
block U کنده
blocked U کنده
blocks U کنده
stubs U کنده
clogs U : کنده
inns U منزل
pied-a-terre U منزل
inn U منزل
stages U منزل
stage U منزل
halting place U منزل
lodging U منزل
pieds-a-terre U منزل
hearth U منزل
hearths U منزل
withindoors U در منزل
Recent search history Forum search
1rite de passage
1Both the Afghan government and the international society agree that Afghanistan confronts major challenges before mining becomes the country’s economic lifeline and help create creation of a more self
1die offs
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com